موضوعات: "برشی از کتاب" یا "فتح خون" یا "بدون موضوع" یا "پاتوق کتاب"
شیطان جاذبههای دنیایی را زینت میدهد تا آدمی زاده را بفریبد. اما این فریب در نفس توست. شیطان تنها آنچه را که در نفس توست زینت میبخشد. سلطنت او تنها بر اغواشدگان خویش است و اغواشدگان شیطان، فراموشیانِ دیار وهم اند که اعمالشان با صورتهایی خیالی بر آنان جلوه میکند؛ سرابی با کاخهای خضرا، دژهایی هوش رُبا، جناتی معلّق بر آبگینهها و پریانی غمّاز. خوابی که جز با دمیدن در ناقورِ مرگ شکسته نمیشود.
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
#فتح_خون، ص ۱۰۰
نه عجب اگر در شهر کوران خورشید را دشنام دهند و تاریکی را پرستش کنند.
شهید سید مرتضی آوینی
فتح خون .ص 13
شبی عالی بود؛ از آن شبهایی که وقتی آدمی جوان است تجربهاش میکند. آسمان آنقدر پرستاره و روشن بود که وقتی آدم به آن نگاه میکرد، ناخودآگاه این سؤال برایش پیش میآمد که چطور افراد بداخلاق و هوسباز هم زیر سقف چنین آسمانی زندگی میکنند؟! این هم از آن دست سؤالهایی است که خداوند در اوایل جوانی، بیشتر آن را در وجود انسان مطرح میکند! وقتی حرف از افراد هوسباز و بداخلاق پیش میآید من هم نمیتوانم به یاد بیاورم که آیا کل آن روز را درست رفتار کردهام یا نه!
از همان اول صبح دلتنگی عجیبی مرا فرا گرفته بود. خیلی زود به نظرم رسید تنهایم و همه مرا رها کردهاند و رفتهاند. البته آدم حق دارد بداند منظور از «همه» چه کسانی هستند؛ چون من در این هشت سالی که در پترزبورگ زندگی کردم، حتی با یک نفر هم آشنا نشدم، البته من با کل پترزبورگ آشنا بودم و شاید به همین خاطر بود که وقتی همه وسایلشان را جمع کردند و به ویلاهای تابستانیشان رفتند، احساس تنهایی کردم. از تنها ماندن وحشت داشتم و سه روز تمام با دلسردی عمیق در شهر پرسه زدم و نمیدانستم چه میکنم. هر جا که میرفتم؛ خیابان نوسکی، پارکها یا کنار دریاچه، هیچ کدام از آن آدمهایی را که عادت داشتم در کل سال همین موقع و همین جا ببینم، نمیدیدم. این مردم من را نمیشناختند، ولی من آنها را صمیمانه میشناختم، حتی به چهرههایشان هم دقت کرده بودم؛ وقتی خوشحال بودند من هم خوشحال میشدم و وقتی ناراحت بودند، من هم ناراحت میشدم.
کتاب شبهای روشن: داستانی عاشقانه از خاطرات یک رویا پرداز
نویسنده فئودور داستایوفسکی
می گفت: امام زمان مشغول فعالیت است و خودش زمینه ظهورش را فراهم می کند. طلبه ای مثل من مکلف است برای حضرت فعالیت کند و روز و شب نشناسد، آن وقت خود امام تکلیفی ندارد؟!
? حکایت ها و هدایت ها(خاطراتی از استاد علی صفایی حائری)
اگربخواهیم سلوک صادقی داشته باشیم و درست حرکت کنیم، باید آن سلوک ،اهداف مناسب و ابزار هماهنگ با این اهداف را داشته باشیم.
صِرف شهود،صِرف اشراق صِرف شنیدن صدای ملائک و حتی زمزمه و نفس آنها،ما را به جایی جز خودشان نمی رسانند و چیزی جز رنج و خستگی و ملال برایمان ندارند .بقول حافظ
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقام عالمی می کشم از برای تو
صبور نوشت: پیشنهاد مطالعه کتاب فوز سالک اثر استاد علی صفائی حائری (عین0 صاد)